آمــــدم بــســویــت مــیــروی از کـــنـــارم
بــمــان ای نــازنــیــنــم نــرو از کــنـــارم
نشستم بر لب جوی ندیدم تو را در کنـارم
کجا رفتی هــمــنـشـیـنـم کجا رفتی هم زبانم
غــــــم دوری تو چنان مرا افـــــــســرده کرد
که دلم از افــــــســـــردگی پـــژمـــرده گشت
سالها بود با تو بودم با تو خواندم ولی الان هیچ و پوچم
چکار کردی با دل من ،مرا از یاد بردی ای هم زبانم
با تو بودم بی تو تنها با تو هر جا میخوانم بی تو این ترانه
هم زبانم هم نشینم میخوانم از ته دل تا بگویم این ترانه
کجا رفتی چرا تنها گذاشتی همه جا رفتم همه جا گشتم
اما تو مرا افسرده کردی پژمرده کردی بدان همه جا گشتم
بیا باش در کنارم تا بخوانیم از گذشته
بیا تا با هم باشیم تا بگوییم از گذشته
بیا که با هم حرفها داریم تنهایم مگذار با تو حرفها دارم
چرا اینگونه مرا تنها گذاشتی بدون تو من جسمی بی روحم
چکار کردم من ِعاشق بر تو چرا تنها گذاشتی
تو تنها ترین تنهایی تنهاییم بودی چرا تنها گذاشتی
تو تنها گذاشتی مرا ولی افسوس که من باز هم تو را میخواهم
تو تنها هم زبانم هم نشینم بودی تنها کسی بودی که در این دنیا داشتم
چرا تنها گذاشتی از تو میخواهم برگردی بر لب این جوی تا با تو باشم
برگرد ای هم زبانم هم نشینم باز من ترا میخواهم
همه می گویند آن کسی که رفت بی وفاست
ولی من میگویم بی وفایی از او نیست از زمونه است
همین را دانم که دوستت دارم جز محبت هیچ چیز بر تو نکردم
همه خوبی ُ مهر محبتی که در دل داشتم همه را جان فدای تو کردم
فقط این را دانم که حرفهایم همه را رکُ راست بر تو باز گو کردم
هــیــچ دروغــی بــرتــو نــگــفــتــم که از مــن رنــجــیــده بــاشــی
همه کار کردم همه جا رفتم ترا یابم افسوس که چرا مرا نمیخواهی نمیدانم
فقط برگرد بگو چکار کردم همین را دانم که گناه من این بود
ترا دوست داشتم جز این فکر نکنم بر تو ظلمی کرده باشم